Tuesday, 19 May 2009

دبستان سعید/ خاله ایران در سال اول بعنوان معلم





کرمان-1323

دبستان سعید

مقامات اموزش و پرورش کرمان

اموزگاران دبستان سعید و شاگردان.
خاله ایران بعنوان معلم مدرسه.



نفر سوم زنان از راست

kerman, Iran 1944.

Education Authorities, teachers and students of Sa'id elementary school. My aunt Iran was a teacher at the school. Third woman from right.



My grandmother's was keen that at least one of her daughters completes her education and enter a profession. with my mother being married, aunt Iran had the opportunity to continue her studies and qualify for teaching. In the above photo, you can see her and a number of women sitting on the front row along with the head of education (in the middle with his hat on his lap) and male teachers as well as some students in the background. Whether it was her first or consequent appointment, I do not remember but what I remember is that she was in my primary school that I attended at the age of 5 or 6. She used to accompany me to school but leave me, terrified of the students and teachers in the courtyard and go to the office which was teacher's only resting area. She used to dress smartly but no make since she was not married yet.
--------------------------------------------------------------------------------------------




مادر بزرگ بی بی عطیه که خود در نوجوانی بیوه شده بود راه برون رفت از ناراحتی های ما لی خود را در این دید که مادر مرا شوهر دهد و بعوض وسایل تحصیل خا له ایران را فراهم کند. و چنین بود که خاله ایران دبیرستان را تمام کرد و به استخدام اموزش و پرورش کرمان در امد . عکس با لا که در دبستان سعید گرفته شده است مقامات اموزش و پرورش، معلمین دبستان و تعدادی از دانش اموزان را نشان میدهد. خاله ایران نفر سوم از راست نشسته و در وسط رئیس اموزش و پرورش با سری افراشته بچشم میخورد! بیاد دارم که خاله ایران معلم مدرسه ای بود که مرا در سال اول در سن 5-6 سالگی ثبت نام کردند. من بعضی روزها باتفاق او که دختر جوان و زیبائی بود به مدرسه میرفتم. او بمحض ورود مرا در حالی که بشدت نگران بودم رها میکرد و به سالن محل تجمع معلمین میرفت. اولین دبستان که نامش را فراموش کرده ام در میانه بازار کرمان قرار داشت. ساختمانی بود قدیمی بسبک ساختمانهای کرمان. ما را صبح زود بصف میکردند تا با سرود شاهنشاهی روانه کلاس شویم. بیاد دارم که کلاس من در زیر زمین قرار داشت. من از ان سال ترس از محیط مدرسه و تنبیه را بیاد دارم که بخاطر چپ دست بودن توسط مادرم صورت میگفت. انقدر که من یاد گرفتم با دست راست بنویسم

No comments: